با آنكه همواره از منتقدین فیلمهای «اصغر فرهادی» بودهایم و در سالهای اخیر هم بر سر این مسئله ایستادیم كه فیلم جنجالی او، «جدایی نادر از سیمین»، مخاطب را دعوت به «مهاجرت از ایران» میكرد و اسكارش هم جایزهای كاملا سیاسی بود، اما باید به این نكته هم اشاره كرد كه حداقل حسنی كه فیلمهای «فرهادی» دارند این است كه «قابل بحث»اند و میتوان از جهات مختلفی آنها را مورد بررسی قرار داد و به همین دلیل به چالش و گفتوگو در فضای رسانهای و در بین فعالان فرهنگی دامن میزنند. چیزی كه بیش از نود درصد تولیدات سینمایی ایران حتی از انجام آن عاجزند و طبعا این یعنی از حداقلهای یک اثر سینمایی هم برخوردار نیستند.
«گذشته»، آخرین ساختهی «اصغر فرهادی»، هم طبعا از این قاعده مستثنی نیست و میتوان از جهات مختلفی به آن نگاه كرد و دربارهی آن به بحث پرداخت، اما یكی از نكات متواتری كه این روزها در رسانهها و مطالب منتشر شده بسیار به آن پرداخته میشود این است كه فرهادی در فیلم اخیرش به نقد «مهاجرت» و «زندگی غربی» پرداخته و از این هم نتیجه میگیرند كه یا فرهادی «حرف فیلم قبلیاش را پس گرفته»، یا اساسا در فیلم قبلی هم «دعوت به مهاجرت نمیكرده» و منتقدان فیلم اسکاری او در اشتباه بودهاند.
این، ورایِ بحثهای فرمی و محتوایی دیگر فیلم جدید فرهادی، مهمترین بحث این روزهای رسانهها پیرامون «گذشته» است. اما آیا این گزارهای درست است و فرهادی حرف فیلم قبلیاش را پس گرفته؟ آیا واقعا فرهادی به «نقد زندگی غربی» پرداخته؟
برای دادن جواب این سوال ابتدا باید تكلیف یک موضوع مهم را مشخص کنیم و آن مسئلهایست به نام؛ «مخاطب هدف فیلم». این بحثی بدیهیست كه تاثیر هر فیلم بر هر مخاطب بنا به پیشزمینههای فرهنگی و اعتقادی و حتی تاریخیاش، تاثیری متفاوتِ با هم خواهد بود. یعنی هر تماشاگر بسته به باورها و عقاید تثبیتشدهی ذهنیاش برداشت خاص خود را از داستان، شخصیتها و فضای فیلم خواهد داشت. این تازه در فیلمهای مدل اروپایی و فیلمهای روشنفكران وطنی كه سعی میكنند در ظاهر هیچ قطب مثبت و منفی مشخصی در اثر وجود نداشته باشد و فیلمی «بیقهرمان» و با «شخصیتهای خاكستری» بسازند بدتر هم خواهد شد و هركس بنا به ذهنیتش میتواند «حق» را به هر شخصیت فیلم بدهد.